کد مطلب:142011 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:252

سرآغاز دگرگونی
حدود پنجاه سال از رحلت پیامبر (ص) گذشته بود، هنوز برخی از صحابه آن حضرت زنده بودند. در این نیم قرن كه از غروب خورشید نبوت می گذشت بسیاری از چیزها دگرگون شده بودند؛ ارزشهای اسلامی متروك گردیده و ارزشهای جاهلی رجعت كرده بود. دیگر از آن اخلاص و شور و حماسه وصف ناپذیری كه در میان یاران پیامبر (ص) دیده می شد خبری نبود؛ آن عدالت ومساوات اسلامی، جای خود را به اختلافات طبقاتی، تعصبات قومی و قبیله ای، ثروت اندوزی و افزونخواهی داده، و تزویر و خشونت و خودكامگی جایگزین صداقت و رأفت و آزادی گردیده، دنیامداری و مادی گرایی همه هنجارهای اخلاقی را تحت الشعاع قرار داده بود. توده مردم تحت تأثیر نخبگان جامعه، در پی منافع شخصی و گروهی، نسبت به واقعیتها و سرنوشت جامعه بی تفاوت شده بودند، انگار جاهلیت اولی به جامعه عربی رجعت كرده بود.

بی تردید این تغییر روش و منش، نخست از سطح نخبگان جامعه آغاز شده بود؛ چه آنها بودند كه الگویی برای قبیله، خاندان، پیروان و مریدان خود بشمار می آمدند؛ پیامبر (ص) خود فرمود: «صنفان من امتی اذ صلحا صلحت امتی و اذا فسدا فسدت امتی؛


قیل یا رسول الله و من هما؟ قال: الفقهاء و الامراء دو صنف از امت من، هرگاه كه صالح شوند، امت من صالح می گردد و هنگامی كه فاسد گردند امت من فاسد می گردد؛ آن دو، فقیهان و امیران هستند. [1] .

زیرا كه توده مردم از نخبگان و سردمداران فكری و سیاسی خویش متأثرند، بنابراین فساد اندیشه و عمل آنها به سایر اعضای جامعه سرایت می كند و توده مردم را مبتلا می سازد. بویژه در جامعه ای كه تعصبات قومی و قبیله ای ریشه دار هست این تأثیر، گستره و شتاب بیشتری خواهد داشت.

بخصوص كه نسل پیشین كه اینك پیر و سالخورده می باشند، روایتگر حوادث گذشته خواهد بود و البته روایتگری نه چندان صادق، بلكه ناقلان و مفسرانی مصلحت اندیش كه تاریخ وقایع پیشین را با خواسته ها و تمایلات خویش می آمیزند تا ذهنیت نسل جدید را بر طبق اهداف شخصی و گروهی خود سامان دهند.

از اینرو احادیث و روایات و تفسیرهایی كه بر نصوص دینی می افزایند، عمدتا در جهت تأمین منافع خویش است زیرا كه نسل گذشته، مخصوصا آنها كه در پایگاه های قدرت و ثروت دستی دارند و شیرینی رفاه و مال و جاه، تلخی فقر و محرومیت را از كامشان زدوده است، با ارباب قدرت و ثروت به ساخت و پاخت می پردازند و از هر گونه اعتراض نسبت به كاستیها، ناروائیها و نابرابری ها حذر می كنند و محافظه كارانه در حفظ وضع موجودی می كوشند.

فرصت طلبانی كه در برابر جریان توفنده انقلاب، تاب پایداری و مقاومت نمی آورند، تسلیم شده و خود را با سیل دمان مردمان انقلابی همراه می نمایانند، اما اینان كه به تعبیر قرآن، هرگز ایمان نیاورده بلكه از سر ناگزیری تسلیم شده و به اسلام


تن در داده اند، مترصد فراهم آمدن شرایط و زمینه برای بازگرداندن اوضاع و احوال به اوصاف گذشته می مانند و هنگامی كه بستر مناسب آماده شد، برای تجدید منافع و مطامع خویش دوباره فعال می شوند.

چنانكه در هنگام ظهور اسلام كسانی كه قبلا ایمانی به اسلام و ارزشهای آن نداشتند، بلكه صلابت مسلمانان نخستین و هیبت و هیمنه اسلام در دل آنها رعب افكنده بود، برای نجات خویش و فرار از تهدیدهای نهضت، اظهار مسلمانی كردند و چون بر اثر شكست به بردگی مسلمانان در آمده و با تظاهر به اسلام، آزادی یافته بودند طلقاء خوانده شدند؛ یعنی آزاد شدگان پس ازاسارت.

طلقاء، جزء سرسخت ترین و بدسرشت ترین دشمنان اسلام بودند، زیرا در دوره كفر و شرك و جاهلت، از دیگران پایبندتر و دارای موقعیت اجتماعی و منافع مادی بیشتری بودند و در حقیقت اسلام، موقعیت و منافع آنها را به خطر انداخته بود.

بنی امیه گروه مهمی از طلقاء بودند كه بیشتر از دیگران از نهضت بیدارگرانه اسلامی و سقوط مكه و انهدام دوره جاهلی زیان دیده بودند.

به همین جهت كینه توزانه منتظر فرصت مناسب بودند تا شرایط تغییر و جامعه را به ارزشهای جاهلی برگردانند.

پیامبر اكرم با شناختی كه از قبایل و افراد داشتند، پیش بینی می نمودند كه در آینده ای نه چندان دور، قبایل بنی امیه و بنی مخزوم و بنی مغیره، حركت ارتجاعی را دنبال و با انتقام جویی از اهلبیت آن حضرت، از پیشرفت نهضت آگاهی بخش و اصلاح طلبانه اسلام پیشگیری كنند. [2] از اینرو حكم بن العاص و مروان بن الحكم را آشكارا لعنت كرد و فرمود:


وای بر ملت من از دست این و فرزندانش، و افزود: این، بزودی با كتاب خدا و سنت پیامبرش مخالفت خواهد كرد و از نسل او فتنه ها برخواهد خواست كه دودش به آسمان خواهد رسید. گروهی از حاضران گفتند،

او كوچك تر و بیچاره تر از آن است كه چنین كارها از وی سرزند. فرمود: آری از او سر خواهد زد و عده ای از شما پیرو و طرفدار او هستید. [3] .

ابوسفیان نیز كه در سر آغاز نهضت اسلامی رئیس باند اموی بود و در رأس دشمنان اسلام قرار داشت و در آزار و شكنجه مسلمانان نخستین، پیشگام و در پاسداشت آئین وارزشهای جاهلی، گوی سبقت را از دیگران ربوده بود، اینك كه به ناچار اظهار مسلمانی كرده در صدد شرایط مناسب میگشت. او گاه حتی نمی توانست منویات خویش را پنهان دارد. از اینرو در حنین كه هجوم ناگهانی دشمن، نیروهای اسلام را غافلگیر و فراری ساخته بود شادمان شد و شكست مسلمانان را آشكارا آرزو نموده در جنگ با رومیان نیز از عقب نشینی موقتی مجاهدان خشنود گردید. وی منافقانه برای ایجاد اختلف و شكاف در صفوف مسلمانان به فتنه انگیزی و نفاق افكنی پرداخت؛ چنانكه پس از توطئه سقیفه، خود را مدافع حق علی نماینده و می گفت:ابوبكر را چه به حكومت؟ كجایند زیر دستان؟ كجایند آن دو دلیل؛ علی و عباس؟ این فتنه را جز خون فرونخواهد نشاند! علی او را با پاسخ دندان شكن و صریحی سرجایش نشانید و منافق و خواستار فتنه انگیزی اش خواند. [4] .

گذشت زمان، درستی قول علی (ع) را ثابت كرد بویژه هنگامی عثمان به خلافت رسید. در نخستین روز حكومت عثمان او به سویش شتافت و گفت: «خلافت پس


از قبیله تیم و عدی به چنگ تو افتاده است، آن را به سان توپی در میان بنی امیه دست به دست بگردان؛ این سلطنت است نه چیز دیگر، من به بهشت و دوزخ قائل نیستم. [5] .

ابوسفیان چنان از به قدرت رسیدن عثمان به وجد آمده بود كه به گورستان بقیع شتافت و بی درنگ بر سر قبر حمزه سید الشهداء عموی پیامبر رفت و دیوانه وار بر آن لگد كوبید و فریاد زد:

ای حمزه، حكومتی كه دیروز به خاطر آن با ما می جنگیدی، امروز به چنگ ما افتاده».

[6] .


[1] خصال، صدوق، ص 81 حديث 11

[2] مستدرك الصحيحين 4080 -487 / 4، كنز العمال 40 / 6.

[3] كنز العمال: 39 / 6.

[4] انقلاب تكاملي اسلام، جلال الدين فارسي، ص 420.

[5] استيعاب 690 / 2، طبري، ج 7 11ص 357.

[6] النزاع و التخاصم، مقريزي، ص 38.